ماهیت علم جدید برای مسلمانان، اعم از پیر و جوان، ضرروت مطلق دارد. علاوه بر این، مسلمانان باید دربارۀ رابطۀ میان علم جدید به عنوان ساختار نظری و معرفتی نسبت به جهان مادی، با کاربرد آن در زمینههای گوناگون، از پزشکی گرفته تا صنعت، یا همۀ آنچه بنا به تعبیر مصطلح و رایج میتوان تکنولوژی نامید، نیز مطالعه کنند. بسیاری از متفکران مسلمان در قرن گذشته آثار زیادی دربارۀ علم جدید نوشتهاند و اکثر ایشان علیرغم مخالفتشان با ارزشهای گوناگون فرهنگی و دینی و اجتماعی غرب، به نحوی تقریباً مطلق از علم غربی تجلیل کرده و آن را از ظن خود با همان علمی که در تمدن اسلامی مطرح بوده یگانه و یکسان گرفتهاند. در واقع بسیاری از اینان مدعی بودهاندکه علم جدید چیزی جز ادامه و امتداد علوم اسلامی و صورت بسط یافتهی آن در متن جهان غرب نیست.
رابطۀ علم جدید با قدرت باعث دلمشغولی شماری از دانشمندان به مسألهی مسوولیت اخلاقی شده است، زیرا اختراعات و کشفیات ایشان، که خود غالباً افرادی متواضع و اخلاقی هستند، به دارندگان قدرت امکان داده است تا به مدد انواع تسلیحات نظامی، از بمبهای آتشزا گرفته تا بمبهای هیدروژنی، روشهایی برای کشتار جمعی ایجاد کنند، قطع نظر از آن که روشهای بیشماری نیز برای انهدام تعادل محیط طبیعی که اینک کل امکان حیات بر روی زمین را در معرض تهدید و مخاطره قرار داده، در اختیار صاحبان قدرت گذاشته است. امروزه این سؤال در دنیای متجدد مطرح شده است که مسوول اوضاع مصیبتبار کنونی که بشریت با آن مواجه است کیست. تا همین اواخر اکثر دانشمندان معتقد بودند که کار ایشان جستوجوی دانش است و ایشان مسوول نحوهی استفادهای که از اختراعات و کشفیات آنان میشود نیستند. این تلقی نتیجهی تفکیک میان علم و اخلاق بود که از همان آغاز تکوین علم جدید تاکنون ممیزهی بارز علم جدید بوده است. ولی امروزه، امکانات منفی کاربرد علوم آنچنان افزایش یافته و علاوه بر استفادهی از علوم در ایام جنگ شامل انواع [سوء]استفادههای از علوم در ایام به اصطلاح صلح نیز شده، که عدهای از دانشمندان غربی پذیرفتهاند که به واقع مسوول اختراعات و کشفیات خود نیز هستند. ایشان پذیرفتهاند که به هر حال از بابت مسلح کردن سیاستمداران یا گروههای دیگر به دانشی که از آن، بدون دغدغهی رفاه کل بشریت، در جهت زیادهطلبی یا حتی تأمین مصالح ملی استفاده میکنند، مسوولند. با این حال، هنوز مسألهی مسوولیت دانشمندان در قبال اختراعات و اکتشافات در علم جدید کاملاً حل نشده و همچنان به صورت یکی از معضلات عمدهی دنیای متجدد باقیست.
تذکر این نکته نیز مهم است که تحولاتی که در این قرن در فیزیک جدید به ویژه در زمینهی مکانیک کوانتومی و نسبیت رخ داده و به تغییراتی در جهاننگری مکانیستی نیوتونی انجامیده، توجه عدهای از دانشمندان را به مطالعه در باب مسایل فلسفی معینی جلب کرده که از قرن یازدهم / هفدهم تا این اواخر مورد عنایت نبوده است. این تحولات باعث توجه بسیاری از فیزیکدانها و دانشمندان دیگر به برخی فلسفهها و تعالیم دینی و عرفانی شده است، اگرچه هنوز بخشی از هماهنگی میان دین و علم جدید در قرن چهاردهم / بیستم که منابع متعددی از آن سخن میگویند، سطحی و ظاهری است. ولی تردیدی نیست که امروزه علاقهی فیزیکدانها و دانشمندان به دین و کلام و حکمت الهی بسیار بیشتر از سه قرن پیش است و عنایت بسیاری از فیزیکدانها به حکمت الهی بسیار جدیتر از علاقه متکلمانی است که بسیاری از ایشان میکوشیدهاند کلام را آنچنان رقیق و سست کنند که متعرض جهاننگری مسلط علمی موجود نشود.
توجه به این نکته برای جوان مسلمان مهم است که علم و تکنولوژی هممعنا و مترادف یکدیگر نیست، اگرچه به رغم تمایز روشنی که در حلقات علمی و دانشگاهی بین این دو مفهوم قائلند، غالباً در محافل خارج از جهان غرب و حتی در خود غرب از این دو مفهوم با هم استفاده میشود. از نظر تاریخی تکنولوژی جدید تا اواسط قرن دوازدهم / هجدهم و اوایل قرن سیزدهم / نوزدهم چندان با علم جدید همراه نشده بود. در واقع با ظهور انقلاب صنعتی و اختراع ماشینهای جدید بود که ابزارهای تولید در غرب تغییر کرد و یک تکنولوژی کاملاً متحد با علم محضاً مادهگرا در قرن یازدهم / هفدهم به تدریج وارد صحنه شد. نتیجهی اعمال این علم عبارت بود از ایجاد تکنولوژی جدیدی که قدرت عظیمی برای تسلط بر طبیعت و سایر تمدنهای فاقد تکنولوژیهای مشابه در اختیار بشر متجدد میگذاشت. این جریان در ضمن باعث فراهم آمدن ثروتی عظیم در یک سو و در عین حال فقر در سویی دیگر، کشفیات چشمگیر پزشکی همراه با تورم جمعیت، تدارک وسایل فراوانی برای تسهیل زندگی روزانه و در عین حال از هم پاشیدن ساختار منسجم جامعه و امکانات سفر راحتتر توأم با انهدام مصیبتبار طبیعت نیز بوده است.
به لحاظ همراه بودن آن با نتایج مثبت محدود با این عواقب و آثار منفی خطرناک، از اوایل قرن چهاردهم / بیستم انتقادات فراوانی بر تکنولوژی و کاربرد کور آن در غرب وارد شده است. این انتقادات نخست از جانب شعرا و نویسندگان و برخی از فلاسفه آغاز گردیده و سپس به میان منتقدان اجتماعی کشیده و امروزه در میان بسیاری از محققان و دانشمندان که در استفادهی نامحدود از تکنولوژیهای جدید احتمال انهدام کل محیط زیست طبیعی و حتی پایان حیات بشر را بر روی کرهی زمین میبینند، طنینی نیرومند یافته است. تنها کاربردهای نظامی تکنولوژیهای جدید و وحشت جنگهایی که در این قرن رخ داده و در آنها این تکنولوژی، دست آخر با رهاورد بمب اتم، مورد استفاده قرار گرفته است نیست که محیط زیست طبیعی را آلوده است، بلکه استفادههای به اصطلاح صلحآمیز از این تکنولوژی نیز باعث تخریب و آلودگی محیط زیست بوده و این تکنولوژی روی هم رفته بشریت را با خطر جدی و عظیم انهدام تدریجی محیط زیست مواجه ساخته است.
اما مایهی شگفتی است که امروزه آگاهی از محدودیتها و خطرات تکنولوژی جدید در خود غرب به مراتب بیشتر از بقیهی جهان است. بسیاری از مسلمین، همچون بقیهی آسیاییها و آفریقاییها، به تکنولوژی غربی به عنوان عصای سحرآمیزی مینگرند که به مدد آن میتوان بر همهی مسایل و فراز و نشیبهای جامعه فایق آمد و خوشبختی و سعادت برای افراد این جوامع به بار آورد. این تصور یا توهم تا حدودی طبیعی است، زیرا به مدد همین تکنولوژی بوده که غرب در طول مدتی چنین طولانی بر سایر جوامع تسلط داشته و هنوز هم، اگر نه مستقیماً به طور نظامی و سیاسی، به نحوی اقتصادی بر این جوامع مسلط است. ولی باید دانست که این واقعیت تاریخی هرگز نمیتواند ماهیت این تکنولوژی را که مردان و زنان را از حالت آدمی خارج کرده و ایشان را به امتداد ماشین تبدیل نموده و اگر مورد مراقبت و کنترل قرار نگیرد به انهدام کل شبکهی طبیعت منجر خواهد شد که حیات بشر را در این جهان ممکن میساخته است، تغییر دهد. کسانی که به خداوند ایمان دارند هیچ راهی جز آن ندارند که حق طبیعت و همهی مخلوقات دیگر خداوند، از جمله گیاهان و حیوانات، را ادا کنند و سایر مخلوقات را به وسیلهی تکنولوژی جدید و به نام حق مطلق انسانی که اینچنین مدار و محور جهاننگری جدید شده است، منهدم نسازند.
امروزه غرب، تا جایی که به علم مربوط است در ساحت نظری و در ساحت علمی در زمینههای گوناگون تکنولوژی، با بحرانی عمیق مواجه است. مهمترین اقدام مسلمین در این لحظه از تاریخ بشر همین است که، گرچه غالباً مسحور قدرت علم و تکنولوژی جدید شدهاند، ریشههای این هر دو را به نحوی جدی مطالعه کنند، مبانی آن را بفهمند، آنها را در چارچوب جهاننگری اسلامی ارزیابی کنند و آنها را منحصراً براساس تعالیم اسلام به کار ببرند. اگر چنین قدمهایی برداشته نشود جهان اسلام با نتایج خسارتبار تکنولوژی جدید و غیرانسانی شدن آدمها حتی به مراتب شدیدتر از غرب مواجه خواهد شد و مسایل جداماندگی از یکدیگر و بیگانگی از خود، آنچنانکه در غرب مشهود است، گریبان جامعهی اسلامی را نیز خواهد گرفت، ولو آن که حضور دین اسلام بتواند در تخفیف چنان آثار مخربی مؤثر باشد.
جهان اسلام با اقتباس کورکورانهی تکنولوژی غربی تنها میتواند در طریق انهدام شتابان محیط زیست طبیعی، که امرزوه با آهنگی باورنکردنی سرعت یافته است، با دنیای متجدد همراه شود. جهان اسلام به عنوان جهانی که وحی قرآنی را دریافت کرده و امانت حمایت از سایر مخلوقات خداوند را بر دوش گرفته، در قبال جهان طبیعت مسوولیت ویژهای دارد و نبایستی به بهانهی ضرورت نوسازی و رسیدن به غرب، از ایفای وظایف خلیفهالهی، که همهی مسلمین در مقام آدمیت بر عهده دارند، سرباز بزند. در شرایط کنونی برای جامعهی اسلامی یا هر جامعهی دیگری مسأله این نیست که از این حیث به جوامع دیگر برسند، بلکه این است که خودشان را با محیط زیست طبیعیای که در صورت از دست رفتن آن نَفسِ «رسیدن» [به غرب] معادل با انهدام مجتمع اسلامی و دست آخر انهدام کل جامعهی بشری خواهد بود، هماهنگ نگاه دارند. جهان طبیعی نمیتواند تمدن جدید را که اگر قرار باشد زندگی بشر بر کرهی ارض ادامه بیابد باید آن را برچید، همچنان تحمل کند. برای ادامه حیات باید جامعهی اسلامی راه خاص خود را مشخص کند و تحت هیچ شرایطی کورکورانه از تمدنی که قدرت تکنولوژیش کل زنجیرهی حیات را بر روی زمین تهدید میکند، تقلید نکند.
تردیدی نیست که تحقق علم جدید، به نحوی که در خلال رنسانس و به ویژه در قرن یازدهم / هفدهم صورت بست، بدون وجود ترجمههایی که در قرون پیش عمدتاً در اسپانیا و گاهی در سیسیل و سایر بخشهای ایتالیا از زبان عربی به لاتینی انجام شده بود، ممکن نمیبود. بدون وجود طب ابن سینا یا ریاضیات عمر خیام و یا نورشناسی ابن هیثم علوم پزشکی و ریاضیات و نورشناسی در غرب نمیتوانست آنچنان که اینک پدید آمده و بالیده است پدید بیاید و رشد کند. با این حال، رابطه و نسبت میان این دو علم فقط پیوستگی و امتداد نیست، بلکه بین علم غربی و علوم اسلامی گسستگی و انقطاع عمیقی نیز وجود دارد. همچنانکه پیشتر در این کتاب دیدیم، علوم اسلامی عمیقاً با جهاننگری اسلامی مربوط است. این علوم عمیقاً در معرفتی مبتنی بر وحدانیت خداوند یا توحید و نگاه و نگرشی به جهان ریشه دارد که در آن حکمت و مشیت خداوند حاکم است و همه چیز با یکدیگر مربوط است و وحدت خداوند را در دیار هستی بازمیتاباند.
ممنون ازمقاله جالبتون مطالب خوب وبجایی توش بود استفاده ی خوبی ازش بردم.